دسته
يك عالمه مطلب
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 12368
تعداد نوشته ها : 17
تعداد نظرات : 21
Rss
طراح قالب
سرمای هوا مجبورش کرده بود تا آنجا که می تواند خود را هرچه بیشتر درون یقه بالا زده شده کاپشنش فرو بکشد . کلاهش را پائین تر کشید ، از فضای باقی مانده بین کلاه و یقه کاپشن به زحمت می توانست یک متری پیش پایش را ببیند . بعداز هر تنفس بخاری که از دهانش خارج می شد دیواری از مه پیش رویش قرار می داد و عمق کم
دسته ها : داستان
سه شنبه بیست و نهم 2 1388
آهسته پایش را از روی پدال گاز برداشت . از سرعت ماشین کم شد . ماشین را به سمت راست جاده هدایت کرد . کنجکاوانه بدنبال تابلوئی بود که مسیر را برایش مشخص کند . ماشین را آرام به پیش می برد ترمز را نرم فشار داد تا ماشین ایست کامل نمود . دنده را خلاص کرد و سوئیچ را برگرداند ماشین خاموش شد . چراغهای بیرون
دسته ها : داستان
سه شنبه بیست و نهم 2 1388
ریزش ذرات خاک را روی صورتش حس می کرد . کم کم صدای انفجارها ئی که گاه دور و گاه نزدیکش رخ می دادند را می شنید ، به زحمت چشمهایش را گشود ، پلکهایش سنگینی می کرد و باز به قصد بسته شدن روی هم می آمدند ، چند بار ابروهایش را هم به کمک گرفت تا توانست پلکهایش را باز نگه دارد . تنها تصویر مقابل چشمهایش آسم
دسته ها : داستان
دوشنبه بیست و هشتم 2 1388
شدت باد چنان زیاد بود که بی اختیار اشک از چشمانش سرازیر شده بود . باد اشکهایش را از گوشه چشمانش بسرعت بیرون می کشید و بر روی گونه هایش می لغزاند . توی دلش داشت خالی می شد ، درست مثل زمانی که با ماشین و به سرعت از روی سرعت گیر خیابانها عبور می کرد و توی دلش یکهو خالی می شد ...  احساس تهوع داشت
دسته ها : داستان
شنبه بیست و ششم 2 1388
الآن دو روزه که منتظر اومدنش ، دو روز کامل تمام زندگیش درون اتاقک اتومبیلش سپری شده و فقط برای رفع حاجت آنهم نه با آرامش و با خیال راحت بلکه ... تمام بدنش درد می کرد زانوها ، بازوها ، کتف ، گردن و خلاصه هر جای بدنش که عضله یا مفصلی داشت ، بعد از دو روز یکجا نشستن و بی تحرکی بشدت متورم و ملتهب شده بو
دسته ها : داستان
شنبه بیست و ششم 2 1388
X